سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدرم گفت: « برو» گفتم: “چشم”‌  مادرم گفت: «بیا» گفتم: “چشم”‌  هر چه گفتند به من، با لبخند  گوش کردم همه را، گفتم چشم  مادرم شاد شد از رفتارم  خنده بر روی پدر آوردم  با پدر مادر خود، در هر حا

 

پدرم گفت: « برو» گفتم: “چشم”‌

 

مادرم گفت: «بیا» گفتم: “چشم”‌

 

هر چه گفتند به من، با لبخند

 

گوش کردم همه را، گفتم چشم

 

مادرم شاد شد از رفتارم

 

خنده بر روی پدر آوردم

 

با پدر مادر خود، در هر حال

 

تا توانستم، نیکی کردم

 

پدرم گفت: “تو خوبی پسرم”‌

 

مادرم گفت: “از او بهتر نیست”‌

 

آسمان خنده به رویم زد و گفت:

 

 

“پسرک از تو خدا هم راضی است”‌.



[ چهارشنبه 92/8/1 ] [ 6:20 عصر ] [ sina ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
قالب وبلاگ
گالری عکس

آوازک